نویسنده: سید تقی واحدی



 

هم آهنگی صوفیه با جریانهای حاکم

تنها درباره خاستگاه فلسفی تصوف، گفتن و نوشتن که عقاید هندوان و ایرانیان قبل از اسلام، افلاطون و نوافلاطونیان، مانویان و مسیحیان در تکوین و پیدایش تصوف دخیل بوده اند از لحاظ اجتماعی تصوف دور افتادن است. در صورتی که شناخت نقض تصوف در اجتماع و زیربال قدرتها را گرفتن و خود چون نهادی وابسته به حکومت، عمله ظلم گشته اند همان مقدر ارزش تحقیقی دارد.
باید بدانیم تصوف اگر در روزهای اولیه ورودش به اسلام تبلیغات خود را بر اساس پرهیز از دنیا قرار داده بود، و دم از زندگی اصحاب صفه می زد، بعدها که جای پای خویش را در جمع امت اسلامی محکم دید معارضان ائمه آل بیت را تقویت نموده ساخته های بی اساس فقیهی را در مقابل فقه آل محمد به رسمیت شناخته و راهی را برای رسیدن به قرب می نمایاند که در پی فریاد «حسبنا کتاب الله» به دست کارگزاران سقیفه بنی ساعده با مشورت کعب الاحبار مسلماً و حتماً یهودی ساخته شده بود.
از این مقطع تاریخ تصوف، صوفیان زندگی زاهدانه اولیه ی خود را که البته هیچ شباهتی به زهد اسلامی هم نداشت فراموش کرده به پشتوانه عمال بنی امیه به صورت فرقه ی درآمده وارد اجتماع شدند و با سوء استفاده از احادیث، تمتعات حکومتگران را به توجیه می کشیدند و حتی با جعل روایت، طغیان در برابر حکومت را ولو آنکه جائر باشد جایز نمی دانستند.
در این دوره صوفیان از اصول اولیه تصوف منحرف گشته آن همه، عدم تقیه های ابتدایی به وابستگی به حکومتها انجامیده، اگر در دوره های نخستین رشد خود، ریشه در شهریان خرده پا داشت، بعدها حامیانی از فئودالها و حکام می یابد. خانقاه ها جیره خوار ثروتمندان می شود و از اوقاف که به ظلم و تعدی فراهم آمده ارتزاق می نماید. حکام با خریدن صوفیان بزرگ سعی می کردند که از طریق آنان اعتراض ستمدیدگان را منکوب نمایند به همین لحاظ صوفیان بزرگ جز انگشت شماری چون نجم الدین کبری و رکن الدین علاء الدوله سمنانی و امیر سید محمد نوربخش نظائر اینها که بسیار اندکند و به تعداد انگشتان دست نمی رسند همه و همه به کارمندان جیره خوار حکومتها تبدیل شدند و خود به ثروتمندان و فئودالهای بزرگ قلب ماهیت پیدا کردند.
در ماجرای شیخ خلیفه مازندرانی می خوانیم که چون شیخ صوفیان «بالوی زاهد» را بی خبر از درد مردم می بیند او را رها می کند به حضور غیاث الدین هبة الله حموی می رسد ولی در او نیز به «درمان دلی» می بیند و نه «درد دینی» و خلاصه آنکه پس از جست و جوی بسیار به این نتیجه می رسد که همه رؤسای صوفیه به اصطلاح، بزرگان زمانه در اندیشه فقط مقام و مسند خود و رونق زاویه و خانقاه خویش و داشتن روابط حسنه با دستگاه حاکمه و البته آنهم مشروط بر اینکه به منافع و مطالع حکومت لطمه ای نخورد»(1) و امثال «امین الدین کازرونی» صوفی مشهور برای توجیه این ارتباط می گفتند: به خاطر گره گشائی از کار فروبسته خلق و رفع ظلم از ستمدیدگان با حکام و امراء آمد و شد دارند. اینان مظالم دولتیان را نادیده می گرفتند و آنهم هم موقوفات زوایا و خانقاهها را از مالیات دیوان معاف می داشتند.(2)
چنین روشی آن زمان برنامه ی رسمی روساء صوفیه گردیده که بنی امیه خواستند در قبال تقویت صوفیان، آنان نیز امویان را یک حکومتی شرعی اسلامی بشناسند. قبل از اینکه زاهدان ریائی سر از تصوف فرقه ای در آورند حسن بصری نقش حساسی را در باور کردن این سیاست مقابله کننده با امامت آسمانی و امام حقیقی به عهده گرفته، زمینه چنین مهمّی را فراهم آورد. درست در لحظات حساسی که اعمال و رفتار امویان مردم خواب رفته را بیدار می کرد و از بیهوشی تزویر شکل گرفته در سقیفه بیرون می آمدند تا به حمایت از امامت مظلوم قیام کنند با مهارتی که در سخنوری داشت آبی بر آتش بیداری مردم می ریخت می گفت رسول خدا فرموده اند: «زمامداران را دشنام مدهید، زیرا اگر ایشان نیکی کنند، پاداش گیرند و شما باید شکرگزار باشید و اگر بدی کنند عقوبت به بینند و شما باید شکیبایی کنید به یقین ایشان عذاب خدایند که به وسیله آنان از هر کس که بخواهد انتقام کشد. پس با عزت و خشم، عذاب خدا را مخواهید بلکه با فروتنی و تضرع از آن استقبال نماید».(3)
این کلام با دو مغالطه بزرگ از مردم می خواهد که با زمامداران فاسد و مفسد جامعه اسلامی سازش کنند: اول آنکه نیکوکاری آنان بیش از تبهکاریشان است و دیگر آنکه آنان کیفر گناهان خود را خواهند دید و گناهانشان ربطی به مردم ندارد. و سرانجام دین از سیاست جداست و مردم مسلمان در برابر ستمکاری فرمانروایان تبهکار و ستمگر
وظیفه ای جز شکیبایی و سکوت ندارند.(4)
حسن بصری فرقه ساز دربار اموی یا اینگونه آرامش کننده ها و فتاوی پی در پی مردم جامعه را به وجوب اطاعت شاهان بنی امیه فرا می خواهند برای نمونه فتوا داده بود: «لا یستقیم الدین الابهم و ان جاروا و ان ظلموا والله لما یصلح الله بهم اکثرمما یفسدون» (5) یعنی: «دین جز با آنان (امثال معاویه و یزید) پا نمی گیرد هر چند ظلم و جور کنند، به خدا اصطلاحاتی که خداوند به دست آنان انجام می دهد بیش از فسادهایشان است.» حالا شهادت امام حسن مجتبی و امام حسین و یاران عزیز و بزرگوارش اصلاح می باشد؟! باید از صوفیه که خرقه به حسن بصری می رسانند و حمایت کننده او هستند پرسید.
در آن روزگار کسانی که با حسن بصری در این فتاوی همصدا بودند افرادی مانند عبداله بن عمر به شمار می رفتند(6) اینگونه نظریات امثال حسن بصری و عبدالله بن عمر که با جعلیات و اختراعات امثال عایشه تائید می شد(7) زمینه کار و برخورد دو گروه از طبقات اگر بشود آنها را اسلامی نامیده گردید.
گروه اول: آنهائی که چون صوفیه در مقابل تشیع قرار گرفته فرقه آوردند مانند شافعی، مالک و احمد بن حنبل که فتوا داده اند: صبر بر جور حاکم واجب است و قیام علیه زمامدار ستمگر جایز نیست.(8)
مالک از این طبقه می گوید: «اذا ظلم الامام فالطاعة اولی من الخروج»(9) هنگامی که پیشوا ستم روا دارد، فرمانبری از او بهتر است از شورش بر او.
احمد بن حنبل فتوا می دهد: «لا یخرج علی الامر بالسیف و ان جاروا»(10) قیام مسلحانه علیه فرمانروایان جایز نیست هر چند که ستم روا دارند.
محیی الدین نوری شافعی هم می نویسد: «همه اصل سنت از فقهاء و محدثین و متکلمان می گویند که خلیفه و حاکم به خاطر بدکاری و ستمگری و تعطیل حقوق از زمامداری و خلافت بر کنار نمی شود، تنها باید او را پند داد و ترساند».(11)
علی امیرالمؤمنین در شناساندن امثال حسن بصری که قول و فعل آنان الگوی خود فروخته های جریانهای حاکم قرار گرفته می فرمایند: «اینان [ریاکاران متظاهر به اسلام که پس از مرگ آن حضرت همچنان برجای ماندند و با دروغ پردازی، خود را به پیشوایان گمراهی و دعوت کنندگان به آتش و آنان که با نیرنگ و فریب مردم را گرد خود جمع کرده و به سوی دوزخ فرا می خواندند، نزدیک کردند] و آنان نیز [در برابر این خوش خدمتی مقامهای حساس] حکومتی را در اختیار این منافقان مسلمان نما (امثال حسن بصری) گذاشتند و آنان را فرمانروای جان و مال مسلمانان کردند و به دست آنان دنیا را خوردند».(12)
و مهم اینکه اگر دیروز امثال حسن بصری و امروز افرادی مانند صوفیان مدعی تیشع با سخنانی فریبنده مردم را از امامت جدا می کنند، افراد هم بی تقصیر نیستند زیرا علی امیرالمؤمنین فرموده اند: «البته افرادی را که بدون تحقیق، سخن اسلام نمایان را راجع به احادیث اسلامی پذیرفته اند نباید بی تقصیر دانست چون خداوند همگان را از وجود افراد منافق آگاه فرموده و آن گونه که شاید و باید ویژگیهای آنان را بیان کرده است».(13)
گروه دوم: صوفیه اند که در برخورد با حکومتها امثال حسن بصری سر حلقه ی صوفیان را الگو قرار داده اند.
حاجی محمد کاظم اصفهانی سعادت علی که فرقه گنابادی از او ادامه یافته همانطور که حسن بصری از مشاوران و نزدیکان حجاج بن یوسف ثقفی حاکم بصره به شمار می رفت، او نیز از ندمای ظل السلطان (14) عیاش و بی بند و بار بود، کثیفی که برای ادرار کردنش سه نفر آدم حاضر می شدند یکی آلت او را از شلوار در می آورد در گلدان طلا می گذاشت دیگری آن را می شست و سومی با حوله مخصوص خشک می کرد.
ملا سلطان گنابادی با آن همه ادعاهای بی ربط می گوید: «نمی دانیم مشروطیت یا استبداد چه معنی دارد، مطیع امر دولت می باشیم خواه مشروطه باشد و خواه مستبد».(15)
صفی علیشاه درست در عصری که حکومت ناصری به تاراج ایران اشتغال داشت و برای عیاشی و خوش گذرانی حرمسرای دربار که به صورت وزارت خانه ای در آمده، ماهانه مبلغی هنگفت به خود اختصاص داده بود می گوید: «امر شاه مطاع است» (16) و در آثار خود از ناصرالدین شاه با القاب: «پادشاه جهان پناه، خدیو جم جاه فلک بارگاه، معین ملت و اسلام» می خواند.
و مردم را نصیحت می کرد «فضولی در کار حکومت و عمل دیوان مکن که مورد تهدید گروهی و هیچ کس از تو ممنون نشود هر چند به خیر خواهی مردم سخن گفته باشی»(17)
و حتی مبالغه و چاپلوسی را به جائی می رساند که توفیق خود را در نگارش و تدوین تفسیر منظوم قرآن، مرهون «اقبال اعلی حضرت پادشاه جوان بخت جهان پناه، ناصر الحق و المللة و الدین خلدالله ملکه و سلطانه» می داند «که در عصر همایونش رتبه ها به استحقاق عالی شد و علم و کمال رونق یافت و ملک ایران فوق العاده روی به آبادی و امنیت نهاد» و «فقیر هم در این ملک (طهران) متوقف شدن و بیش از بیست سال است که در دالخلافه ساکن و آسوده ام»(18)
شیخ محمد حسن صالح علیشاه گنابادی علاوه بر اینکه با دربار پهلوی و روسای ادارات دولتی حُسن معاشرت داشته امثال تیمور تاش جلاد و عیاش مریدش بوده اند، قالیچه ای به رضا خان تقدیم نموده سیصد تومان دریافت می کند(19) بلکه روشنفکر مآبانه تر عمل نموده با قنسول و نایب رئیس قنسول آلمان ارتباط دوستانه برقرار می نماید.(20)
سلطان حسین تابنده چنان به جریانهای حاکم و سلطه های جائر نزدیک می شود که استاد لژ فرماسونری اسکاتلند در سفر به ایران از ایشان دیدن می کند.(21)
هم می نویسد: «روحانیین در امور دنیوی که مربوط به امر دیانت نیست موظفند به اطاعت سلاطین و مقررات مملکتی و نباید مخالفت کنند».(22)
و از روحانیت می خواهد تا از دولت تقاضای کمک و مساعده نماید(23) و در همین راستا روحانیونی را که بر علیه ظلم و استبداد قیام نموده بودند چنین سرکوب می کند «پا از گلیم خود بیرون کشیده احکام نا حق از آنان صادر شد»(24).
فقیه مجدد مصلح آیه الله العظمی خمینی قدس سره بر خلاف خط فکری که از زمان امثال حسن بصری تا امروز ادامه داشته می فرمایند: «کار به جائی رسید که نقش قرآن به دست حکومتهای جائر و آخوندهای خبیث بدتر از طاغوتیان، وسیله ای برای اقامه جور و فساد و توجیه ستمگران و معاندان حق تعالی شد و مع الاسف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل، قرآن، این کتاب سرنوشت ساز، نقشی جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد».(25)
ملاحظه کنید بین صوفیان مسلمان و عارف تشیع چه تفاوت فاحشی قابل حس است.

قدرتهای حاکم

تقویت کننده ی صوفیه

در این راه خانقاه نشینان از برکت معاشرت با حکام ظالم ثروتی بهم زدند صفی الدین اردبیلی که در آغاز اگر یک جفت زراعت بیش نداشت(26) در چند ایالت، صاحب بیش از 20 قریه بود که از طرف فئودالها به وی اهداء شده بود(27) و خواجه رشید الدین فضل الله برای او پیشکشهای پُربها می فرستد که تصادفاً نمونه ای از آن در مکاتبات رشیدی ثبت شده: «ده هزار دینار نقد به علاوه مقداری عنبر و مشک و عود و صد و پنجاه خروار گندم، سیصد خروار برنج، چهارصد من روغن گاو، هشتصد من عسل، صد من شیره انگور، سی شیشه گلاب، سی رأس گوسفند، صد و نود غاز، ششصد ماکیان»(28).
و یا شاه نعمت الله وقتی مریدان را زیر چکمه های بیرحم عمال حکومت وقت رها می کند جانش را بر می دارد به هند پناهنده می شود زیر سایه ی الطاف احمد شاه دور از ستمدیدگان و رنج کشیدگان که درویشان او بودند زندگی می کند و وقتی ایران آرام می شود باز می گردد. احمد شاه نیز هدایائی جهت وی می فرستد که مالیات یک بار هدیه اش 70 هزار تومان بوده است با وساطت گوهرشاد آقا، شاهرخ از اخذ آن در می گذرد و یک بار دیگر هدیه شاه هند را سه حصه می کند یک قسمت را به پسرش شاه خلیل الله و یک قسمت آن را به شاهرخ می دهد که صرف هزینه های لشگری نماید و یک قسمت را نیز صرف آستانه ماهان می نماید.(29)
این همان شاه نعمت الله است که می گوید: «نه مرد است آنکه دنیا دوست دارد» و همین شاه نعمت الله نوه خود را به دربار هند می فرستد و او داماد سلطان احمد شاه می شود و نوه دیگر او داماد شاهزاده علاء الدین و به گفته معصوم علیشاه نایب الصدر با این وضعیت اولاد شاه خلیل الله فرزند شاه نعمت الله به اعلی مراتب دنیوی فایز گشته و صاحب اعتبار گشتند»(30) یا پادشاه دکن هدایائی نیز به فرزند شاه نعمت الله می فرستد از جمله «تسبیحی صد دانه از لعل و یاقوت و کرسی ای که پایه های آن از زمرد مرصع بود».(31)
یا شیخ بهاء الدین محمد نقشبند مؤسس فرقه ی نقشبندیه (718-792) که در روزهای نخست ریاستش ثروتش منحصر به حصیری کهنه و کوزه ای شکسته بود و نان خود را از راه حرفه خویش کسب می کرد ولی یکی از جانشنان او خواجه عبید الله دارای 1300 ملک متصرفی بوده است.
یا عبدالرحمن جامی سالیانه حدود یکصد هزار دینار برای مصارف عادی روزمره خویش صرف می کرده و تقاضای معافیت سالیانه املاکش را از سلطان حسین بایقرا داشته است.(32)
و یا قطب بن محیی ساکن جهرم که جهت غارت عوام(33) دست یاری به حکومتگران داده است.
و یا ملاسلطان گنابادی که در روزهای قبل از قطبیت گوسفند چرانی می کرده است و بوته کنی(34) بعد از فوت نواده اش شیخ محمد حسن صالح علیشاه هفتاد میلیون مالیات بر ارث معین می گردد که حکومت محمد رضا شاهی با گذراندن قانونی از مجلس طایفه بیچاره را از پرداخت مالیات معاف می کند.
و خلاصه از قرن 6 و 7 به بعد کمتر می شود. قطبی را به بینیم که به نحوی با اعیان زمانه گره نخورده باشد و یا خود از اعیان زمانه نشده باشد البته منظورمان از اعیان کسانی اند که از جهات مالی و حکومتی جنبه اعیانیت دارند.
بهرحال با گذشت زمان به تدریج زهد صوفیان به دنیاداری گرایش می یابد در آغاز تصوف صوفیان را لقبی نیست مگر آن که «ابوالعباس» قصاب باشد و «بشر» حافی ولی بعدها بر اثر ارتباط با حکومتهای القابی مانند «بهاء الدین»، «جلال الدین»، «صلاح الدین» می یابند و پس از آن شاه می شوند مثل «رونق علیشاه» «صفی علیشاه»، «سلطان علیشاه»، «محبوب علیشاه»، «نور علیشاه»، «مجذوب علیشاه» و این القاب را مانند القاب انبیاء دانسته می نویسند: «این القاب در مورد حضرات انبیاء به کار رفته، چنان که موسی به کلیم الله و عیسی به روح الله ملقب بودند و از القاب پیامبر اسلام (ص) حبیب الله است» (35)پا را فرا گذاشته القاب صوفیه را که بر اثر خوش خدمتی به رئیس صوفیه گرفته اند(36) هم دوش و هم شأن القاب ائمه طاهرین قرار داده معتقدند «ائمه طاهرین نیز القاب معنوی از قبیل باقر و صادق و کاظم و رضا داشتند.(37)
حضرت آیة الله العظمی امام خمینی قدس سره هم می فرمایند با این اصطلاحات «دل بندگان خدا رااز حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچاره صاف و بی آلایش را به علماء و سایر مردم بدبین نموده، برای رواج بازار خود، فهیمده یا نفهمیده پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خود عوام بیچاره داده و گمان کرده به لفظ «مجذوب علیشاه» یا «محبوب علیشاه» حال جذبه و وجد دست
می دهد».(38)
آری صوفیه در آغاز کار قوت صباح را ندارن ولی بعدها با همین القاب و شکل و شمائل جذب حکومتها شده وضع آنان چنان می شود که خواجه رشید الدین فضل الله وزیر، جهت سفره عید یکی از صوفیان «400 من قند، 100 من نبات، 30 قاروره گلاب، 400 من عسل، هزار من دوشاب، 10000 دنیار نقد، 50 مثاقل عنبر، 50 مثقال مشک و 100 مثقال عود می فرستد و تیمور اردبیل و توابع آن را به صفی الدین وقف می نماید».

دو قطب نعمة اللهیه در کنار روس و انگلیس

و خلاصه رحمت علیشاه شیرازی به فرمان محمد شاه قاتل قائم مقام فراهانی به نایب الصدری فارس منصوب می شود که به ازای درآمدهای این شغل در تحصیل دعای خیر به جهت دوام قاهره مزید اهتمام به ظهور رساند.»(39) با مرگ فتحعلیشاه قاجار حاج میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه رئیس صوفیان نعمة اللهی که در محلات بود محمد رضا میرزا به نزد او می رود می گوید: به تبریز رفته ملازم رکاب نصرت مآب ظل الله محمد شاه باشد و او حسب الامر روانه تبریز می شود و هم چنین جناب حاجی زین العابدین شیرازی رحمت علیشاه هم به سرعت روانه تبریز شدند به تعزیت و تهنیت پادشاه پرداخته(40) در همین اوقات سفرای روس و انگلیس خود را به تبریز رساندند چند تن از افسران انگلیس که ریاست ایشان با «روالینس» بود(41) و توپخانه و سپاه مفصلی که فرماندهی آنها بالنذری از سران لشگر انگلیس بود(42) به اتفاق وزرای مختار بریتانیای کبیر و روسیه (43) در حالی که مخارج سفر را هم وزیر مختار انگلیس سرجان مکنیل پرداخت(44) نموده بود شاه را به پایخته آوردند و پس از جلوس محمد شاه شبی در خدمت شاه بر فراز تخت مرمر با بعضی از اکابر سلسله (نعمة اللهیه) منجمله جناب میرزا مسلم آذربایجانی و جناب میرزا نصر الله خان اردبیلی مجلس حضور و عبادت که اظهار عجز و اطاعت و به مجلس نیاز مرسوم و معروف است بر پای شد»(45) شاید پیوند رؤسای فرقه ی صوفیه با دربار قاجار و بستگی آنها به ریاست روس و انگلیس را سبک بشمارند لکن نتیجه اش روی کار آمدن نوکر اجنبی یعنی محمد شاه قاجار گردیده و خلاصه منجر به قتل قائم مقام فراهانی شد.(46)
نشانه وابستگی میرزا آغاسی به سیاست خارجی و مأمریتش برای ایران را دست نشانده استعمار روس و انگلیس نموده همین شهادت مظلومانه قائم مقام فراهانی است پس وقتی میرزا آغاسی نوکر اجنبی به قول آقای سید مصطفی آزمایش عضو کارگزار فرقه گنابادی «از فقرای سلسله ی علیه نعمت اللهیه» عهده دار سمت صدارت عظمی می شود(47) روش حاکم بر دربار قاجار نسبت به تصوف نعمة اللهی تغییر می یابد «در کوتاه مدتی زمام امور مملکتی به دست ارداتمندان» (48) روساء فرقه ی نعمت اللهی می افتد. محمد شاه قاجار روس و انگلیس و دو رئیس معروف فرقه نعمة اللهی مست علیشاه شیروانی و رحمت علیشاه شیرازی و دو وابسته ی فرقه مزبور میرزا آغاسی با میرزا نصر الله اردبیلی او را در تهران به تخت می نشانند به حمایت از نعمة اللهیه که رؤساء آن در به توافق رسیدن روس و انگلیس نسبت به سلطنت ایران همراه بودند همت می نمایند.
محمد شاه قاجار که به کمک روس و انگلیس به تخت می نیشند ناگزیر می شو نسبت به دو رئیس معروف فرقه نعمة اللهی مست علیشاه شیروانی و رحمت علیشاه شیرازی که ملتزم رکاب روس و انگلیس بودند و فردا مجری دستورات آنان در نظام شاهنشاهی ایران هستند محبتی بنماید. به همین اعتبار شاه به سفارش دو مأمور انگلیس و روس به میرزا آقاسی و میرزا نصر الله اردبیلی که از دیرزمان محمد شاه را برای نوکری اجنبی آماده می کردند صدارت و صدرالمالکی می بخشد(49) به دو رئیس نعمة اللهی هم بهترین کمک مالی را می نماید چنان که آقای سید مصطفی آزمایش وابسته نزدیک به فرقه گنابادی می نویسد: «محمد شاه قاجار منصب الصدری را به جناب رحمت علیشاه تفویض کرد. پس از آن محمد شاه برای استمالت از حضرت مست علیشاه (؟!) و جبران
تمام مصائبی که برایشان رفته بود و برای آن که خاطر ارجمندش بیش از این غلبه ی عوام و حقد جهال و حسادت بی خبران آزرده نشود و دوران آوارگیشان به سر آید و برای اثبات مراتب ارادتمندی و ادب خویش به ایشان، شش دانگ ده کشن را که - سالیانه هزار تومان عواید آن بود- در چهار کیلومتری شیراز خدمتشان تیول کرد. در سال 1251 هجری قمری حضرت علیشاه با عهده داری کلیه مناصب دولتی ایالت فارس و با فرمان نایب الصدری رهسپار شیراز شده و بر اریکه نایب الصدری تکیه زد.»(50)
بجاست از آقای آزمایش که در نقل وقایع ورود محمد شاه قاجار به تهران و التزام رکابی روساء صوفیه فرقه ی نعمة اللهیه اشاره به موضوع مهمّ حضور روس و انگلیس و پرداخت مخارج سفر آمدن محمد شاه به تهران نکرده اند پرسید: هیچ فکر کرده اید چرا شاه قاجار در بین مظلومان ستمدیده رنج کشیده فقط در صدد برآمده از رئیس فرقه نعمة اللهی مست علیشاه دلجوئی کند؟؟ آیا واقعاً شما چنین حال و هوائی را در شاهان زورگوی زردوست دیده اید که محمد شاه قاجار در زمره آنان باشد؟؟
شما به خوبی می دانید یعنی می فهیمد، اگر محمد شاه قاجار در آمدن به تهران و رسیدن به سلطنت استقلال داشت روس و انگلیس همراهیش نمی کردند واگر دو قطب معروف نعمة اللهیه میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه و میرزا زین العابدین شیرازی رحمت علیشاه، وابسته به توافق روس و انگلیس نبودند به گفته شما محمد شاه قاجار از ایشان «استمالت»(51) می کرد؟!
هیچ عاقل تاریخ فهم باور نمی کند این استمالت از دو رئیس نعمة اللهی با آن بخشش های ملوکانه که اشاره کرده اید(52) از سر اعتقاد و ایمان شاهی باشد که تاریخ عیاشی ها و بی بند و باری ها و خوش گذرانیهای او را زمانی که ملت در فقر و تهی دستی می سوخت ثبت کرده است.
تحریف تاریخ گذشته که همه مردمان روزگار بعد، از آن آگاهی ندارند بی انصافی است و نباید از صداقت و درستی انسانهائی که زمام دانستنی های خویش را به لحاظ صفای باطنی خودشان به مطالعات و نوشتجات با گروهی می سپارند سوء استفاده کرد.
وارث این دو رئیس صوفیه رحمت علی شیرازی و مست علی شیروانی نعمه اللهی، شیخ محمد حسن اصفهانی صفی علیشاه است که حاشیه نشینان دربار ناصری مریدان پابرجای او شده، دختران شاه حلقه ارادت صفی را به گوش می کشند و با لباس درویشی عکسی می گیرند(53) داماد شاه ظهیر الدوله به مقام جانشینی صفی منصوب می شود و لقب شریف «مصباح الولایه» (54) که اختصاص به مردان پرهیزکار و پارسا دارد را می گیرد.
راز اینهمه موفقیت صفی در این است که در مقابل اوامر و دستورات ناصرالدین شاه جز «امر شاه مطاع است» (55) بر زبان نمی آورده و اینکه به قول اسماعیل رائین با انجمنهای سری و بخصوص فراماسونها ارتباط داشت.(56)
و در همان عصر و زمان صوفی مشهور دیگر شیخ محمد کاظم اصفهانی سعادت علی معروف به تنباکو فروش و طاوس الفقرا که مدعی ارشاد و هدایت فرقه نعمه اللهیه هم بوده است جزء ندمای ظل السلطان(57) کثیف و عیاش و خونخوار بی رحم در آمده، حتماً تا خدمتی به فقر دربار ننگین و زن باره قاجار بکند.
در پی این پیوند خوردن های رؤسای صوفیه با دربارهای ننگین، ملا سلطان گنابادی معروف به سلطان علیشاه که نوشته های مملو از ادعای خدائی، اولوالامری، نیابت خاصه، مهدویت نوعیه است وقتی از او درباره مشروطیت یا استبداد سؤال می کنند چنان نان را به نرخ روز می خورد می گوید: «ما یک نفر زارع دهاتی درویشیم و نمی دانیم مشروطیت یا استبداد چه معنی دارد و این چنین کاری نداریم و مطیع امر دولت می باشیم خواه مشروطه باشد و خواه مستبد.» (58)
در همین زمان میان گیرودارهای سیاسی حاج شیخ عبدالله حائری که بعدها در فرقه ی گنابادی به طور استثناء لقب شاهی می گیرد در حالی که «ماهانه پانصد روپیه از سفارت انگلیس در بغداد حقوق می گرفته است»(59) عازم ایران می شود و به
طور محترمانه وارد مشهد شده»(60) سپس به گناباد رفته در بازگشت به عراق به جستجوی ملا علی گنابادی فراری پرداخت که به قول اتباع گنابادی برای تحقیق بدون اجازه پدر رفته(61) بود در صورتی که فرار کرده و به گفته دیگران «در مورد اصالت و حقانیت این طریقه (پدرش) به شک افتاد و مخالفت خود را آشکار نمود و به بدگوئی از تصوف اصرار ورزید و کتابی نیز بر ضد آن نوشت»(62) در این موضوع چه راز فراموشخانه ای وجود دارد که شیخ عبدالله مازندرانی معروف به حائری حقوق بگیر از انگلیس ارادتمند ملا سلطان گنابادی می شود، از راه می رسد به جستجوی ملا علی مخالف پدر و رویه صوفیانه او می پردازد؟! این خود داستانی است شنیدنی (این زمان بگذار تا وقت دگر).
در کنار همین حوادث شیخیه مشغول رونق بخشیدن به فتنه رکن رابع بودند و میرزا علی محمد شیرازی هم از بابیت به مهدویت و خلاصه از آنجا به ادعای نبوت پرداخت و «بیان» را در مقابل قرآن تنظیم کردن، که حقیر معتقدم تمام این بازیها از یک جا تقویت می شده است در چنین موقعیتی حاج آقا محمد منور شیرازی و صفی علیشاه هم بر سر نیازها و نذورات خانقاه دعوا داشتند.
خلاصه زمان ریاست ملا علی گنابادی مخالف پدر و تصوفش فرا می رسد کیوان قزوینی منصور علیشاه و شیخ عبدالله حائری رحمت علیشاه تبعیت نمی کنند. البته منصور علیشاه بر مخالفت خود استقامت نمود لکن شیخ عبدالله حائری که به گفته آقای سلطان حسین تابنده چون فقرای تهران به نور علیشاه بی اعتقاد بودن و تجدید نکرده بودند «این قضایا به آن جناب نیز قدری سرایت نموده وبی به حمدالله به زودی مرتفع گردید»(63).
این رئیس گنابادی را هم در «جنگ بین الملل اول روسهای تزاری او را متهم به همکاری با آلمانها نمودند، او را به تربت حیدریه برده و کنسول روس او را خلاصی بخشید»(64) که هزار راز پنهان اینجاست.
و سپس شیخ محمد حسن صالح علیشاه جوان 29 ساله بعد از پدر به ریاست می رسد (65) علاوه بر این با قنسول و نایب رئیس قنسول آلمان حسن معاشرتی داشته، حکومت و رؤسای ادرات دولتی و اعیان و اشراف و تجار(66) خلاصه دوله ها و سلطنه ها، ملک ها به دست بوسی ایشان می رسیدند تا جائی که رضاشاه در پاسخ قالیچه ی اهدائی این رئیس فرقه نعمة اللهی سیصد تومان هدیه می فرستد.(67)
در بین ارادتمندان بسیار سرشناس داوران ریاست طایفه بیچاره از سلطان علیشاه تا صالح علیشاه «عبدالحسین تیمورتاش» وزیر دربار رضاخان را هم می بایست نام برد که پس از جنایات بی شمار مغضوب او شد و به جرم جاسوسی برای روسها به زندان افتادو در همان جا مرد، درباره ارادتش به تصوف نعمة اللهی سلطان علیشاهی می نویسند: «همانا به سلسله نعمة اللهی بیدخت اخلاص می ورزید»(68) درباره ی روح صوفیانه و رفتار درویش مآبانه تیمورتاش همین بس که او را سفاک لقب داده بودن از فرط قساوت گربه ها را به داخل تنور می انداخت تا لذت ببرد.
شیخ محمد حسن گنابادی درباره ی نماز جمعه که می نویسد اشاره می کند «متأسفانه در شیعه در زمان غیبت کمتر اهمیت داده شده تا در این زمانها که حتی نام آنهم در میان نیست و همه از این فیض محروم مانده اند»(69) نخست باید اشاره کرد این کتاب قبل از تاریخ 5/مرداد/1345(70) به دوران سلطنت پهلوی دوم نوشته شده است و می دانیم که اقامه ی نماز جمعه دارای شرائط فقیهی مخصوص به خود می باشد که فراهم نبودن آن شرایط موجب می گردد از اقامه ی نماز جمعه خودداری شود یا اگر اقامه شد و شرائط آن فراهم نبود به فتوای مجتهد جامع الشرایط از شرکت در آن خودداری شود زیرا امام جمعه باید برگزیده فقیه ال محمد باشد نه حاکم فاسق فاجر ظالم. در ایامی که شیخ محمد حسن گنابادی اشاره نموده است زمانی بوده که ائمه ی جمعه بلاد را دربار محمد رضا شاهی آن چنانی تعیین می کرده است و ائمه جمعه از جمله روحانی نماهائی بودن که وابسته به رژیم محسوب می شدند و لذا با این که جماعات جمله آنها در اغلب
شهرها برگزار می شد جز قلیلی آنهم به جهات مختلف دنیائی شرکت نمی کردند و عامه مؤمنین به لحاظ این که امام جمعه یا جماعت وابسته به رژیم را عادل نیم دانستند از رفتن به نماز جمعه یا نمازهای یومیه مساجدی که مستقیماً زیر نظر حکومت وقت اداره می شد و تائید رژیم هم محسوب می گشت از رفتن خودداری می کردند. دلسوزی رئیس فرقه گنابادی نوعی جسارت به فقهاء امامیه و تائید آن روز رژیم جابر فاسق محسوب می شود. در صورتی که نامبرده به خوبی به وسیله شریعت قمی مطلع بوده است در قم به همان زمان به وسیله آیة الله اراکی بدون وابستگی به رژیم نماز جمعه اقامه می شد و در تهران با اینکه امام جمعه منصوب دربار نماز جمعه می خواند در منازل هم برگزار می شد.
در پی این زمان دوره ریاست جواد نوربخش که در جای خودش خواهم گفت بدون داشتن همان اجازه مرسوم بدون پشتوانه نزد صوفیه که صوفیان به آن تائید و تأکید می کنند مدعی ریاست بعد از میرزا عبدالحسین ذوالریاستین گردید که «در زمان ما برابر با اسناد انقلاب اسلامی ایران از همکاری درجه ی اول سازمان امنیت بوده و ادعای قطبیت داشت و دارد»(71) و حتی چند نوبت در جراید رسمی همکاری او با سازمان امنیت را عنوان شده تقاضا نموده بودند که خویش را معرفی کند.
و در همین عصر صادق عنقا کارمند وزارت دارائی که زور و زر سازمان به اصطلاح امنیت مدعی ریاست سلسله ای شد که خواهیم گفت هیچ سند تاریخی ساختگی هم نداشت بلکه آنچه خود با تحریف اسناد تاریخی تدوین کرده بود صورت شجره ای را داشت که به اویس قرنی می رسید و در همین راستا اغلب آثار بزرگان گذشته را به نام جد و پدر و خودش چاپ نموده و در دسترس مردم قرار می داد از همه مهمتر اینکه کتاب «از جنین تا جنان» مؤلف فرانسوی را با کمی تغییرات ترجمه کرده به نام پدر خویش منتشر نمود.
ناصر ملک نیا فرش فروشی از رؤسای فرقه ی نعمة اللهی است و دکتر گنجویان مدعی قطبیت ذهبیه اغتشاشیه که فرارشان بعد از انقلاب به پاریس و انگلیس به خوبی دلالت بر هم آهنگی آنان با دربار محمد رضا شاه دارد.
و سلطان حسین تابنده گنابادی که معتقد بوده است «روحانیین در امور دنیوی که مربوط به امر دیانت نیست موظفند به اطاعت سلاطین و مقررات مملکتی و نباید مخالفت کنند».(72)
جای دیگر راه حل را در، دست نیاز به سوی دستگاه حاکمه دراز کردن می داند و می نویسد: «راه حل این امر به این است که مقام روحانیت از دولت تقاضای کمک و مساعده در تربیت روحی جامعه نیز بکند».(73)
این آب به آسیاب حکومت ریختن ها امثال تیمورتاش و حشمت الممالک و امیر شوکت الملک و اقبال را به دستبوسی پذیرفتن پس پرده پنهان نماند، عده ای پی بردند که نوشته: «من خود صوفیانی را بعد از انقلاب اسلامی ایران به وسیله مدارک به دست آمده شناختم که با دولتهای ظالم و خائن قاجار و پهلوی و یا سفارتخانه های خارجی که لانه جاسوسی استعمارگران بود همکاری داشتند و گاهی مصدر کثیف ترین کارها بودن که ملت مظلوم شیعه چه ضربه ها از آنان دیدند و مرد خبیث و کثیفی چون سپهبد نعمت الله نصیری رئیس سازمان امنیت زمان محمد رضا شاه پهلوی که پانزده سال بر ملت مسلمان ایران و مال و نوامیسشان مسلط بود و جنایات او را فقط خدا می داند و بس جنایات ناموسی و مالی و آلوده بودن دستش به خون هزاران انسان مظلوم به خاطرشهوت رانی خاندان پهلوی و آمریکائیان از یک خانواده صوفی و درویش مسلک بود و خود او هم ادعای صوفیگری و درویشی داشت و در مسلک صوفیان گنابادی بود».(74)
این تصویر خلاصه ای بود از وضع اجتماعی صوفیان در ارتباط با دنیاداری و حکومتگران با نظری از محقق خبیر جناب سید حمید روحانی بحث خودمان را ختم می کنیم ایشان می نویسد: «بیشتر این گروهای با فراخوانی مردم به گوشه گیری، دست شستن از زندگی و نیاندیشیدن به امور سیاسی و کشوری، عدم رویاروئی با ستمگری و ... جاده صاف کن حاکمان خودکامه و ستمگران روزگار خود بودند و نقش بزرگی در دستوری سلطنت کاخ نشینان بازی می کردند و برخی از مردم داران و بنیانگذران سلسله دراویش از مالکین و سرمایه داران بزرگ بودند.»(75)

پی نوشت ها :

1- دیوان حافظ تصحیح انجوی ص 62 مقدمه .
2- دیوان حافظ تصحیح انجوی ص 81 .
3- حکومت در اسلام: 20 به نقل از محمد غزالی در کتاب مع الله: 171 .
4- رهبری در اسلام: 142 .
5- المذاهب الاسلامیه: 89 .
6- که از قول رسول خدا روایت می کردند: «به زودی زمامداران مفسدی بر شما حکومت خواهند کرد، و اطلاحاتی که خداوند به دست آنان انجام خواهد داد بیش از فسادشان است بنابراین هر یک از آنان که به فرمان خدا عمل کند پاداش گیرد و بر شما است که سپاسگزاری کنید و هر کدام از آنان نافرمانی خدا کند بر اوست بار گناه خویش و بر شما است شکیبایی» (مسند احمد حنبل: 428/1) .
7- که از قول رسول خدا روایت می کرده است: «هیچ یک از اهل قبله ی تان را به دلیل گناهی که مرتکب شوند نسبت کفر ندهید اگر چه گناهان کبیره انجام دهند و با هر امامی نماز بخوانید و همراه هر امیری به جهاد بروید» (مجمع الزوائد: 8/1 و 406/2 معجم الاوسط: 175/3 ) .
8- المذهب الاسلامیه: 90 .
9- همان مدرک: 89 .
10- مناقب امام احمدبن حنبل: 176/2/140/2 .
11- صحیح مسلم شرح نامبرده: 239/12 الغدیر: 136/7-152 .
12- نهج البلاغه خطبه: 210 .
13- همان خطبه .
14- خاطرات ظل السلطان :282/1 .
15- نابغه علم و عرفان: 103-104 .
16-خاطرات سیاسی و اسناد ظهیر الدوله: 101 .
17- میزان المعرفه و برهان الحقیقه: 31-41 .
18- دیوان صفی علیشاه:5-7 و 11 .
19- نابغه علم و عرفان:434 .
20- باب ولایت : 219-218 .
21- روزنامه کیهان چهارشنبه 12 شهریور/ 1376 شماره 16021 صفحه 8 ستون اول تحت عنوان دزدان با چراغ .
22- تجلی حقیقت 326 .
23- همان مأخذ:370-371 .
24- همان مدرک پیشین:368 .
25- وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه .
26- کشاورزی عهد مغول ج 2 ص 117 .
27- اسلام در ایران: پطروشفسکی ص 384 .
28- کشاورزی در عهد مغول ج 2 ص 117 .
29- طرائق الحقایق ج 3 ص 13 .
30- طرائق الحقایق ج 3 ص 94 .
31- طرائق الحقایق ج 3 ص 93 .
32- اسلام در ایران ص 369 .
33- زبدةالحقایق ص 28 مقدمه .
34- نابغه علم و عرفان ص 14 .
35- خورشید تابنده از آقای علی تابنده ص 39 .
36- چنان که می نویسند: «از میان مأذونین به اقامه ی جماعت نیز اشخاصی را که بعداً آثار کمال و لیاقت و ارشاد و تکمیل در ایشان مشاهده شد کتباً مأمور به دستگیری و ارشاد سالکان فرمودند» (خورشید تابنده ص 735 ) امثال آقای کاشانی با این همه لیاقت چرا باید مجاز باشند مجاز باشند چون قصه، قصه دیگری است. به همین ادعا ختم نمی شود.
37- خورشید تابنده ص 39 .
38- چهل حدیث ص 79 .
39- طرائق الحقایق: ج 2 ص 391 .
40- طریق الحقایق ج 3 ص 286 .
41- تاریخ ده هزار ساله ایران ج 4 ص 100 .
42- تاریخ ایران تالیف پیرنیا و اقبال ص 809 .
43- تاریخ ایران ژنرال سایکس ترجمه فخرداعی ص 511 0
44- میرزا تقی خان امیر کبیر 179 میراث خوار استعمار ص 454.
45- طرایق الحقایق ج 3 ص 286 .
46- جهت دانستن جزئیات امر به کتاب امیر کبیر قهرمان مبارزه با استعمار ص 274 به بعد رجوع نمائید.
47- در آمدی بر تحولات تاریخی سلسله نعمه اللهیه: 68 .
48- همان مأخذ: 67 .
49- همان مأخذ پیشین: 68 .
50- همان مأخذ پیشین: 69-70 .
51- همان مأخذ پیشین: 68 .
52- همان مأخذ پیشین: 68-69 .
53- عکس آنها در فراموشخانه و فراماسونری در ایران ج 3 ص 492 موجود است.
54- خاطرات سیاسی و اسناد ظهیر الدوله ص 68-67 .
55- خاطرات سیاسی و اسناد ظهیر الدوله ص 101 .
56- فراموشخانه و فراماسونری در ایران ج 3 ص 490 .
57- خاطرات ظل السلطان ج 1 ص 282 .
58- نابغه علم و عرفان چاپ تابان 1333 ص 103-104 .
59- حقوق بگیران انگلیس چاپ نهم ص 106 .
60- نابغه علم و عرفان ص 294 سطر 8 البته در همین صفحه دارد که یک بار هم از حرم او را بیرون کرده اند.
61- رهبران طریقت و عرفان ص 251 .
62- تاریخ عرفان و عارفان ایرانی ص 724 .
63- نابغه علم و عرفان ص 294 .
64- سیری در تصوف ص 193 چاپ دوم
65- تاریخ عرفان و عارفان ایران ص 725 .
66- باب ولایت ص 218-219 .
67- نابغه علم و عرفان چاپ تابان 1333 ص 434 .
68- صد سال شعر در خراسان ص 187 .
69- پند صالح چاپ 1365 ناشر کتابخانه حسینیه امیر سلیمانی ص 55 .
70- همان : ص 4 .
71- عرفان اسلامی ج 3 ص 196 .
72- تجلی حقیقت تالیف آقای سلطان حین تابنده چاپ سوم از انتشارات صالح ص 366
73- تجلی حقیقت چاپ سوم از انتشارات صالح ص 370 تا 371 .
74- عرفان اسلامی ج 3 ص 195-196 .
75- نهضت امام خمینی ج 3 ص 124 .

منبع: واحدی، سید تقی[صالح علیشاه]؛ (1384)، در کوی صوفیان، تهران: نخل دانش، چاپ پنجم(شهریور 1387).